ریوَک از تبار باران های جامانده برای کویر می نویسد: قاصدک ها کر شده اند و دیگر هیچ بلبلی روی شاخسار من نمی خواند. بعد ها ریوک تنها چشمهایش را می بست تا شاید بتواند طراوت باران را در ذهن خود مزه کند...حالا سالها از آن روزگار گذشته است. چیزی با ریوک نیست. نه رؤیایی، نه پیام آوری، و نه کویری.
آذر ۲۳، ۱۳۹۱
خرابه بابا جان!
این وبلاگم خرابه اصلا! از خودمم بدتره! یه هو حال میکنه چند تا پست خالی منتشر کنه. یعنی یه جورایی هوا می زنه انگار. وبلاگه دیگه! یه روز هم حال می کنه خالی باشه مثلا.