همه ی ما آدمها یه محسن رضاییِ درون داریم که همیشه باور داره در بدترین شرایط هم میشه امیدوار بود. از همین مدلها که " در ناامیدی بسی امید است...". یعنی ممکنه در یه یخچالی که می دونه خالیه رو باز کنه، ببنده. دوباره باز کنه، ببنده. دوباره باز کنه، ببنده... و هر دفعه هم که این کار رو انجام میده، امید داشته باشه که این دفعه شاید آخرِ اون طبقه ی دوم یه تیکه پنیر کپک زده برای خوردن وجود داشته باشه. و این خیلی غم انگیزه، چون پنیری نیست و ممکنه دوباره برگرده و در یخچال رو باز کنه، ببنده...
این محسن رضایی درون می تونه توی آدمهای مختلف قوی یا ضعیف باشه. اینطور هم نیست که فقط بین ایرانی ها باشه، چون من اینجا آدمهایی رو دیدم که محسن رضایی شون به مراتب از محسن رضایی خود محسن رضایی هم قوی تر بوده.
خلاصه اینکه مراقب محسن رضایی تون باشین، امید واهی می تونه آدم رو تا حد مرگ پیر کنه...
"و گر مراد تو این است، بی مردای من
تفاوتی نکند، چون مراد، یار من است"
این محسن رضایی درون می تونه توی آدمهای مختلف قوی یا ضعیف باشه. اینطور هم نیست که فقط بین ایرانی ها باشه، چون من اینجا آدمهایی رو دیدم که محسن رضایی شون به مراتب از محسن رضایی خود محسن رضایی هم قوی تر بوده.
خلاصه اینکه مراقب محسن رضایی تون باشین، امید واهی می تونه آدم رو تا حد مرگ پیر کنه...
"و گر مراد تو این است، بی مردای من
تفاوتی نکند، چون مراد، یار من است"