اسفند ۱۴، ۱۳۹۰

زیر باران، در شهر

چه کسی دیگر سراغ تو ار می گیرد پدر؟
صدای مرا از شهری دور می شنوی:
سلام علی آل یاسین...
 
 
پ.ن: غربت تو خرد کرده است تمام وجودم را که می خوانی:
"خدایا بر من وارد گردان از یارانم؛ کسانی را که چشم به آنها روشن شود، و پشت به ایشان محکم گردد. و آنان را در پناه و امان خود قرار بده."
 چه کسی پشت تو را محکم می کند پدر؟ آدمهایی مثل من؟ ما که ادعای دوستی تو را داریم از خنجر زدن به تو لحظه ای را دریغ نمی کنیم. از رو به رو یا از پشت سر...تیز هم می زنیم. ما صادق نیستیم پدر. ببخش ما را اگر هنوز صدای مان را می شنوی...شرمنده ام از اسمت که لق لقه ی زبانم است. به روی ماهت سوگند.

"اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد"