مهر ۱۵، ۱۳۹۷

رستاخیز مردگان

اکتبر است، بانو. و هوا سربی ست. سردی ذهن در فاصله، بی درنگ چشمان قهوه ای ات را در رویاهای دوردست، آبی نقاشی میکند. حتی خاک هم رنگ عوض کرده است، ما که هیچ. آدرس ها غلط اند، آیینه ها خش دار، و صداها غریب. کلمه ها رنگ خرمالو گرفته اند و درخت های سیب، انار میدهند. پاییز همیشه هم اینطور نیست. اما رویایی اگردر این نزدیکی نباشد، وسط تابستان هم درختهای سیب، انار خواهند داد. باید قهوه بنوشیم و تو از آخرین رنگی که روی بوم گذاشته ای بگویی یا آخرین رمانی که خوانده ای. در این بین، زمان تنها دارایی ست که هر روزاز دستمان میرود.