ریوَک از تبار باران های جامانده برای کویر می نویسد: قاصدک ها کر شده اند و دیگر هیچ بلبلی روی شاخسار من نمی خواند. بعد ها ریوک تنها چشمهایش را می بست تا شاید بتواند طراوت باران را در ذهن خود مزه کند...حالا سالها از آن روزگار گذشته است. چیزی با ریوک نیست. نه رؤیایی، نه پیام آوری، و نه کویری.
خرداد ۰۱، ۱۳۹۲
وقتی مش حسن، گاو نبود
غصه نخور مش حسن. یه زمانی تو از روی صلاحیت رد میشدی، حالا یه بار هم صلاحیت از رو تو رد میشه. بعدا ممکنه حتی گاوت هم بزاد مش حسن، خدا رو چه دیدی.