اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۱

"نکته ها هست، بسی محرم اسرار کجاست؟ "

آدمهای سنگین هیچ وقت روی سطح نمی مانند. و بهترین وزنه برای به عمق رفتن غم عزیزی است که در نگاه انسان های بزرگ است. علیا، بکوش زیبایی در عمق ِ چشم ِ کسی باشد که به آن می نگری. از این به بعد هم من را مذمت نکن. اگر این سطرها را نمی فهمی، دیگر اینجا را نخوان.

"...مادرم تتیس، که از خداوندان دریا بود، به من گفته است که «مرگ» برای رسیدن به نابودی دو راه پیش روی من گذاشته است. اگر در اینجا بمانم و گرداگرد تروا کارزار کنم، هر گونه امید بازگشت ناروا خواهد بود؛ اما به سرفرازی جاودانی می رسم. اگر به کانون خود بازگردم و از این همه سرفرازی بی بهره شوم، باید از زندگانی دراز پی در پی برخوردار شوم و در اندک روزگاری به پایان کار خویش نرسم..."

ایلیاد...هومر


پ.ن: 
در این چند روز بودن با رفیقی قدیمی، به حکمت این چند سال تنهایی و اتفاقاتش رسیدم. و خدا را شکر می کنم. 
حرفهای اینجا بماند برای خودمان. نرسد به گوش کسی که از من ناراحت شود.
..
امروز رفت. چند جمله ی کوتاه گفتیم و رفت پشت دیوار گیت.