مرداد ۰۳، ۱۳۹۱

زمانی‌ برای مستی قطارها

یک دفعه یه قطار به یه ایستگاه نازل می‌شه که یکی‌ توش نشسته; چقدر قیافش شبیه علیاست. و واقعا چه چیزی زیبا تر از مردی که لباسش پاره ‌ست، سیگارش رو خودش می‌‌پیچه، و هنوز به فندک ایمان نیاورده. اما علیا اینارو باور نداره...

ایستگاه را بخاطر بسپار
قطار رفتنی ‌ست