اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۲

شبانه های مرگبار

به صورت کسی که رو به روی ات نشسته نگاه نکن، ناتانائیل. هیچی نیست. نه دیگر در نگاه ها چیزی هست، و نه در آن چیزی که به آن می نگری. مثلا من خودم روزگاری چشم های نافذی داشتم، اما حالا سالهاست که نمی توانم با چشمهایم چیزی را بدرم. و مجبور میشوم چشمهایم را، به روی خیلی چیزها ببندم. و این بستن چشمها...این بستن چشمها، آدم را ضعیف می کند.

در همین حین که رستوران پر از صداست، انگار یکی هست آن بیرون که خیلی آرام فریاد می زند

"چه فکر می کنی؟
جهان چو آبگینه ی شکسته ایست
که سرو راست هم در او
شکسته می نمایدت"