اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۲

می پیچد در باد، تارهای سبیل اش

ما این جوری بودیم که صبح بیست و هشت مرداد گفتیم "زنده باد مصدق" و شبش گفتیم "زنده باد شاه". و اون روز دقیقا همون وقتی بود که آقام به این نتیجه رسید که سبیلهاش رو بزنه و تاریخ رو به دو تیکه تقسیم کنه؛ قبل از به قدرت رسیدن تیغ و بعد از به قدرت رسیدن تیغ.

خلاصه که این دستها اون دنیا شهادت میدن که من به غیر از سیفون و سیگار، چیز دیگه ای نکشیدم. چون ذهن ام هیچ وقت نتونست تحلیل های سنگین رو بفهمه و در همین حد موند. پس ما از این جان-لاک بازهایِ دموکرات-تکنوکرات می خوایم که به تحلیلهاشون ادامه بدن و فقط دست به قیمت سیفون و سیگار بهمن نزنند.