دی ۰۳، ۱۳۹۳

"به گرفتار «رهایی» نتوان گفت آزاد"

خدایا، اون آدمی که ساعت چهار بعد از ظهر توی خیابون میلر، شال گردنش رو...اشکهاش رو... باد داشت می برد، من بودم. ولی تو اصلا حواست نبود. خلاصه که کارت درست نبود اصلا.

این از جان هاپکینز.