فروردین ۰۵، ۱۳۹۱

می دونی چه حسی دارم الان؟



این، روزهایی که دوستانم می نویسند: "داریم میریم مشهد. دعاگو هستیم..."

این، من که یاد معشوقی می افتم که همه از حالش باخبرند و من در یک تبعید روحی فقط عکسش را می بینم. احوالاتش را مجبورم از دیگران بشنوم، چون مدتهاست که دیگر نمی بینمش. به هر سعی و تلاش که مگر در تو رسد این صدا.

این، علیا که...
این، ایستگاههای قطار که...

پ.ن:
"گر رود نام من اندر دهنت باکی نیست
پادشاهان به غلط یاد گدا نیز کنند"